سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوستی

صفحه خانگی پارسی یار درباره

یک کار خوب

استایلر ذاتاً آدم بدی بود.آنقدر بد که هیچ کس از مردنش ناراحت نشد.حتی هنگام ورود به آن دنیا او را یکسره به دالان جهنم بردند.با این حال آنقدر اشک ریخت و ضجه زد تا یکی از فرشته هادلش به حال او سوخت و به سراغ استایلر رفت وگفت:" می دانم که فقط یک کار خوب در زندگیت انجام دادی،اگر آن را بگویی،همان کار خوب کمکت می کندتا به بهشت بروی."

استایلر یادش آمدکه یک روز موقع ورود به انباری منزلش برای آنکه خانه عنکبوتی را که جلوی در ورودی  انبار تار تنیده بود خراب نکند،به خودش سختی داد و از پنجره داخل شد.وقتی این را به فرشته گفت،فرشته ی مهربان خندید و به دستور او عنکبوتی از قسمت بالا- که راهروی بهشت بود-تارش راپایین فرستاد"استایلر"به آن آویزان شدو راهی بهشت شد.در همین هنگام عده ای از جهنمی ها نیز از فرصت استفاده کرده و خود را به دست وپای استایلر آویزان کردندتا همراه او به بهشت بروند،اما استایلربا بداخلاقی آنهارا پایین انداخت و...

در این لحظه فرشته  مهربان با تاسف سر تکان دادو گفت:"افسوس تنها به فکر خود بودن باعث شدهمان یک کار خوبی را هم که موجب نجاتت شده بود ضایع کنی لحظه ای بعد تار پاره شد و "استایلر"به قهر جهنم افتاد.

 

 

آنیزا پارمنتا

 


آهای ...!شهر فرنگیه...!

تا حالا شهر فرنگ رفتین؟اصلا این شهر فرنگ کجاس؟چه شکلیه؟شهر فرنگ جاییه که مردمش چشم دارن اما فلوت زن کور رو نمی بینن!

شهر فرنگ جاییه که همه بد هستن مگه این که خلافش ثابت بشه!

شهر فرنگ جاییه که  هیشکی شنا بلد نیس اما همه بلدن زیر آبی برن!

شهر فرنگ جاییه که تو اداره هاش هیشکی لباس ورزشی نمی پوشه اما همه پاس کاری رو خوب بلدن!

شهر فرنگ جاییه که درختها علت اصلی ترافیکن و باید بریده بشن  تا ماشین ها راحت حرکت کنن!

شهر فرنگ جاییه که مردمش واژه صداقت ،مهربونی ،یتیم نوازی،روراستی و واژه های خوب زیادی بلدن بنویسن  اما از هجی کردن بدشون میاد.

شهر فرنگ جاییه که با میلیارد ها تومن پول  بعد از ماه ها  فقط میشه برای مردم زلزله زده چادر به پا کرد.

شهر فرنگ جاییه که مردم سوار تاکسی میشن  تا زود برن  سر کارتا کار کنن و پول تاکسی شون رو در بیارن!

شهر فرنگ جاییه که نصف مردمش زیر خط فقرن اما سریال های تلوزیونشون توی کاخ ها ساخته میشه!

شهر فرنگ جاییه که همه با هم مساوی هستن اما بعضی مساوی تر!

شهر فرنگ جاییه که دوست آدم بعد از شنیدن درد دلهات می گه :حقته!

شهر فرنگ جاییه که آدم هاش ازدواج می کنن تا همدیگرو بشناسن و وقتی  شناختن از هم جدا میشن!

شهر فرنگ جاییه که وقتی می خوای ازدواج کنی 500 نفر و دعوت می کنی و شام میدی تا برن از بدی و زشتی و بی کلاسی مجلس و عروس و ...حرف بزنن!

شهر فرنگ جاییه که نمی شه رو پشت بومش رفت مگه اینکه از طرف دیگه اش بیفتی..!

شهر فرنگ جاییه که حتما برای مریض شدن و بستری شدن تو بیمارستان باید پارتی داشته باشی.

شهر فرنگ جاییه که همه می دون تا به آخر خط برسن و وقتی می رسن تازه می فهمن که.....

بازم بگم ؟نشناختین این شهر کجاس؟

 

«نظر یادت نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره»


لیلی، پروانه خدا

شمع بود، اما کوچک بود

نور هم داشت اما کم بود

شمعی که کوچک بود و کم

 برای سوختن پروانه بس بود

مردم گفتند:شمع عشق است و

پروانه عاشق

و زمین پر از شمع و پروانه شد

پروانه ها سوختند

وشمع ها تمام شدند

خدا گفت :شمعی باید دور

شمعی که نسوزد،

شمعی که بماند

پروانه ای که به شمعِ نزدیک،می سوزد عاشق نیست

شب بود

خدا شمع روشن کرد

شمع خدا ماه بود

شمع خدا دور بود

شمع خدا پروانه می خواست

لیلی، پروانه اش شد

بال پروانه های کوچک زود میسوزد،

زیرا شمع ها، زیادی نزدیکند

بال لیلی هرگز نمی سوزد

لیلی پروانه شمع خداست

شمع خدا ماه است

ماه روشن است؛اما هرگز نمی سوزاند

لیلی تا ابد

زیر خنکای شمع خدا می رقصد

 

عرفان نظر آهاری