.............
چه فرقی میکند؟؟؟ آخرش که میمیرم...چه از درد های خودم...
چه از عفونت یاد تو...!
لا اقل نام تو روی سنگ قبرم حک میشد...شایدم نه...احمقها مینوشتند:
طفلکی نمیدانیم چرا...اما درگذشت...!
a.e
چه فرقی میکند؟؟؟ آخرش که میمیرم...چه از درد های خودم...
چه از عفونت یاد تو...!
لا اقل نام تو روی سنگ قبرم حک میشد...شایدم نه...احمقها مینوشتند:
طفلکی نمیدانیم چرا...اما درگذشت...!
a.e
چه لحظاتی گذشت و از دست رفت تا دریافتیم که عمر چه زود میگذرد ومن قدر لحظات طلایی را ندانستم و در غم غریبی فرو رفتم اما چه حاصل که سودی در ان نیست
در این لحظات ندایی امیدوار کننده
گوش را مینوازد
که غم مخور
اینده را دریاب
غریبانه نگاهم میکنی
من همان مرد شبم
همان مردی که
تو را عادلانه تقسیم کرد نیمی برای خودش
و نیم دیگر هم
باز برای خودش
و چه تقسیم عادلانه ای...
اه غزل من چگونه سپید بسرایمت وقتی که وزن نگاهت بر سینه ی شعرم افتاده است
و با این مداد مشکی سپید نوشتن چه سخت است اما چه کنم که دنیای وازه ها دنیای عجیبی است
هر شب با این وازه ها شهر به شهر را طی میکنم تا تو راببینم یعنی همان ستارهی درخشانی
که در اسمان احساس من سو سو می زند و مرا فرا می خواند
هر وقت دل کسی رو شکوندی یه میخ بزن به دیوار
هر وقت دلشو به دست اوردی میخ و از دیوار در بیار
ولی چه فایده جاش هنوز رو دیواره (ویلیام شکسپیر)
التماس...خلق ذلت است
براورده شود منت است
التماس... خدا عزت است
براورده نشود حکمت است
یکی را دوست میدارم ولی افسوس که او نمی داند
نگاهش میکنم که شاید از نگاهم بخواند ولی افسوس که او نگاهم نمیکند
روی برگ گل نوشتم که من او را دوست دارم
ولی افسوس که او برگ گل را به
کودکی داد تا او را بخنداند
اما در این دنیا هیچ چیز ماندگار نیست همه روزی به دنیا امدیم و ناگهان خواهیم مرد
کاش روزیکه برمیگردیم هیچ وسوسه ای روحمان را ناارام و پریشان نسازد و از ما قصه ای به یادگار بماند که حکایتش برازنده ی انسان باشد
در این جاده ی پر پیچ و خم مسافری را دیدم خسته و تشنه لب باری به دوش می کشید که قامتش را خم کرده بود تا به من نگاه کرد روی زمین رها شد به سویش دویدم
رفته بود
از لابه لای کوله بارش بغچه ای یافتم که قصه ای لای ان پیچیده شده بود
کسی میتواند در پای عشق بمیرد که پیش از ان زندگی در پیش چشمان او مرده باشد
یادمان باشد امروز خطایی نکنیم
گرکه درخود شکستیم صدایی نکنیم
پرپروانه شکستن هنر انسان نیست
گرکه شکستیم زغفلت من ومایی نکنیم
یادمان باشد اگه شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپرشدنش سازونوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم
رندگی یعنی چکیدن همچون از گرمی عشق
زندگی یعنی لطافت گم شدن در معنی عشق
زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق
رفتن واخر رسیدن به در وادی عشق